سخن نخست، جایگاه زبان
بهجد معتقدم که اگر حاجقاسم و امثال حاجقاسم نبودند، ما اکنون به عربی داعشی صحبت میکردیم یا به زبان دیگری که مشخص نبود چیست یا داشتیم برای حفظ زبان فارسی میجنگیدیم. اگر اینها نبودند آنکه خود را سردار قادسیه میدانست ما را مجبور میکرد به عربی عراقی حرف بزنیم.
مسائل زبان فارسی به گسترۀ مسائل جامعه و تاریخ است. هر چیزی که در عرصۀ فرهنگ و اقتصاد و سیاست و فناوری میبینید، زبان فارسی در آن حضور دارد یا با آن مسئله دارد، یا با آن تعامل یا تقابل دارد. بالاخره اصطکاک یا سایش و مغناطیسی نسبت به هم دارند. بنابراین باید همۀ مواضع را زیر نظر گرفت؛ یعنی ما گسترۀ بسیار وسیعی داریم که روزبهروز هم در حال توسعه و تغییر است و در تمام این گستره باید به زبان فارسی توجه کنیم. در این مسیر، ابتدا باید مسائل زبان را متوجه شویم.
حدود صد سال پیش در ایران، مسئلۀ مهم تمام روشنفکران، متفکران و دولتها و حاکمان، «توسعه» بوده است. توسعه یک محور حیاتی دارد و آنهم ارتباطات است؛ یعنی بدون ارتباطات نمیتوانیم به توسعه دست پیدا کنیم؛ هم در عین که میشود فناوری و هم در ذهن که میشود علوم انسانی، هم در ابزارهای ارتباطی و هم در مفاهیم ارتباطی، چه ارتباطات درونفرهنگی و چه ارتباطات بینفرهنگی، در همۀ ابعاد توسعه به ارتباطات نیازمندیم. ارتباطات در همۀ ساحتهایی که متخصصان علم ارتباطات برای آن تعیین تکلیف کردهاند؛ یعنی ارتباطات فردی، بینفردی، گروهی، اجتماعی، فرهنگی، بینفرهنگی و همینطور ارتباطی که با هستی و امر مقدس هست. به تأکید متخصصان علم زبان، متخصصان علوم شناختی و متخصصان علوم ارتباطات، محور همۀ اینها زبان است: زبان یا این ارتباطات را شکل میدهد یا اینکه ارتباطات روی آن سوار میشود یا چهارچوبی ایجاد میکند که آن چهارچوب همچنان متأثر از زبان است. وقتی قرار است فناوری را هم توسعه بدهید با نوعی از ساختار مواجهید که زبانی است.
الهیات زبان
بزرگترین معجزۀ حضرت رسول(ص) قرآن است که کلام حضرت حق و وحی مقولۀ زبانی است. اگر بخواهیم از منظر الهیاتی به زبان بنگریم، به این نتیجه میرسیم که اولین سیاستگذار زبانی، خداوند است. مسلمانان به پیامبر(ص) عرض میکردند که «راعنا» یعنی «رعایتمان را بکن» و مفاهیم را آرامتر بفرما که ما بفهمیم. یهودیها مسخره میکردند و معنی دوم راعنا را میگرفتند که مسلمانان به محمد میگویند: «چوپانی ما را بکن!» در این لحظۀ حساس زبانی، وحی میآید که راعنا نگویید، «اُنظرنا» بگویید، بگویید هوای ما را داشته باش. میفرماید به موسی(ع) دستور دادیم با «قول لیّن» با فرعون حرف بزن. موسی(ع) که کلیمالله است، دعا میکند: «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي و یَسّرلی اَمری وَاحلل عقدة من لِسانی، یَفقهوا قولی». که بعد از همۀ این مراحل چه کند؟ «کی نسبحك كثيرا و یذکرک کثیراً». باز دوباره ماجرایی زبانی. در واقع فعل ما برآمده از زبان ماست. این مراتب تدابیر زبانی در قرآن، عجیب و غریب است.
طبق اعتقادات دینی، خداوند عالم را با زبان خلق کرده است: «و إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون»؛ میگوید بشو، میشود. همه چیز از این کلمه آغاز میشود. قرآن میفرماید خدا به آدم کلماتی را آموخت که فرشتگان آنها را نمیدانستند. انگار خلقت و هستی روی کلمه و زبان جلو میرود. قرآن تأکید میکند که هر پیغمبری که فرستادیم به لسان قومش فرستادیم و بعد تأکید محکم میکند که ای مردم، این پیامبر از اهل خودتان است، برادر و همشهری شماست.
تمام اتفاقاتی که در دین میافتد زبانی است. اصلاً چرا معجزۀ دین آخرین پیامبر خدا کتاب است؟ این دین مدام زبانی جلو میرود، میگوید قرآن بخوان، میگوید «قولوا لا اله الا الله»، میگوید «اقرأ». همه به زبان است و واژه و کلمه. بعد میگوید این را بگو تا آن مفهوم شکل بگیرد، قُل، بَلّغ، لسان و… . اگر واژههای دایرۀ معنایی زبان را در قرآن جستوجو کنید، میبینید دین کلاً زبان است: «و رَتل القرآن ترتیلا»، «فَاقرئوا ما تیسر من القرآن»، هرقدر میتوانی بخوان. یکی از واژگان مهم ذکر است. ذکر چیست؟ ذکر چه گفتن با زبان باشد چه مرور در ذهن و قلب، همهاش زبان است. یعنی هرچه چیده، زبانی چیده است. تربیت اسلامی هم تماماً زبانی و واژگانی و متنی است. امیرالمؤمنین(ع) در نامۀ معروفشان به امامحسن(ع) میفرمایند که باید تو را تربیت میکردم، پس به تو قرآن آموختم. به تعبیری همه چیز زبان است: در این بستر میفهمیم، زندگی میکنیم، رشد میکنیم، میمیریم و حتی مبعوث میشویم. حتی بعد از مرگ هم وقتی میپرسند: «من ربک؟» آنجا هم ادامۀ همین مسیر است و اگر جانمان با کلمۀ توحید آمیخته شده باشد، میتوانیم جواب دهیم. پس حشر و نشر ما با زبان و کلمه جلو میرود.
در مباحث امامت، یکی از ویژگیهای امام را اینگونه بیان میکنند که او به همۀ زبانها مسلط است و چون چنین است میتواند حجت باشد. روایت داریم که حجت کسی است که بتواند به زبان قوم حرف بزند و براساس بعضی روایات، ۱۸هزار عالم وجود دارد و در همۀ آنها حجت خدا حضور دارد و زبان آنها و گونهها و ظرافتهای زبانی آنها را میداند. با این رویکرد، در همین عالم انسانی ما، میفهمیم که امام معصوم چه گستره و سعۀ وجودی دارد. در این نگاه، مگر میشود او را شناخت؟ چرا شیطان نمیتواند بر امام معصوم(ع) غلبه کند؟ شیطان جلوۀ باطل است و امام معصوم(ع) جلوۀ یقینی حق است. چرا باطل نمیتواند بر حق غلبه کند؟ یکی به سبب اینکه «کلمة الله هی العُلیا»، شکی در آن نیست. دلیل دیگر اینکه اصلاً سعۀ وجودیزبانی شیاطین به آنجا نمیرسد؛ زیرا سعۀ وجودیزبانی امام را که صاحب علمالکتاب بلکه خود آن و حامل اسم اعظم است را نمیفهمند. حال، شیاطین در کجا و چگونه کار میکنند؟ «یوسوس فی الصدور الناس»، وسوسه از جنس کلام است. حال چطور باید تلبیس ابلیس را باطل کرد؟ این خیلی عجیب است. دستور فرمودهاند که باز با زبان به جنگ آن برویم: «اعوذ بالله السمیع العلیم من هَمزات الشیاطین» یا «بسمالله و بالله آمنت بالله توکلت علیالله». میفرماید اگر به خدا توکل کنی، او با زبانِ وسوسه بر تو غلبه نمیکند. تو به جایی وصل میشوی که او بر همه غلبه مییابد.
در سیرۀ اهلبیت(ع) هم همین مسیرها مشخص است. وقتی امیرالمؤمنین(ع) مبنای تمدن اسلامی را میریزند، در آن بیستوپنجسالی که معروف است ایشان خانهنشین بوده و میدانیم که چنین نبوده و به تحقیق بعضی پژوهشگران، دستکم ۴۰۰ مبنای مهم تمدنی را پی میریزند، یکی از آنها مبنای زبانی است. حضرت به ابوالاسود دوئلی فرمودند برو دستور زبان عربی را بنویس و این سخن راهبردی را میفرمایند که زبان عرب، اسم و حرف و فعل دارد. علیبنابیطالب کجا را نگاه میکند؟ دارد آن تمدنی را نگاه میکند که تا آن طرف چین و قلب اروپا میرود و این تمدن برای همۀ شئونش به یک زبان مشترک نیاز دارد. حتی در روزهای اول حکومتشان، حضرت دستورهای زبانی صادر میکنند که بعضی در نهج البلاغه هم آمده است: نوک قلمها را تیز کنید، فاصلۀ بین سطرها را کم کنید، خلاصه بنویسید و… . چرا؟ چون حضرت مولا(ع) مدیر مملکتی شده است که از شرق تا غرب عالم گسترش یافته و اگر هر یک از امرا روزی بخواهد نامهای بنویسد، هزینۀ بسیاری به بیتالمال تحمیل میشود، پس باید از این هزینه کاست.
در تعالیم هم میفرمایند که قرآن را بیاموزید و به دیگران آموزش دهید. میفرمایند خداوند رحمت کند کسی که کلمات ما را بیاموزد و به دیگران بیاموزاند. یعنی مدام بر آموزش و تذکر و تبلیغ علمی تأکید میفرمایند که همهاش تقویت توانمندیهای زبانی در حوزۀ دین است.
جالب است بدانیم که سالها پیش از اینکه بخواهند حکومت صهیونیستی را راه بیندازند، یک یهودی شروع میکند به زندهکردن زبان عبری. بعضی او را به سخره میگیرند و میگویند: «مگر تو دیوانهای، برای چه این کار را میکنی؟» و او در پاسخ میگوید: «شما نمیدانید. وقتی ما میخواهیم یک ملت بسازیم به زبان نیاز داریم.»
حوزههای علمیه با دانشهای روز زبان بیگانهاند
دربارۀ این موضوع و برای فهم آن پژوهش نکردهایم. شوربختانه ما فقه و الهیات زبان را نمیدانیم. در حوزههای علمیه، محور دانش زبان است؛ ولی از دانشهای روز در حوزۀ زبان و متن غفلت شده است. تمام رشتههای علوم انسانی در حوزه قم حضور دارند، الا زبانشناسی. حتی یک درس دمدستی ادبیات را در دو سه واحد میگذرانند که آن هم درس ضعیفی است؛ ولی باز زبانشناسی نیست. منظورم از زبانشناسی دانشهای جدید زبانی مانند گفتمانشناسی، روایتشناسی، نشانهشناسی، عصبزبانشناسی، شناختزبانشناسی، جامعهشناسی زبان، گویششناسی، کاربردشناسی زبان، نقد ادبی، فناوریهای زبان و… است. در دنیا دارند با این زبان کار میکنند. آنها زودتر از ما به این فهم رسیدهاند، چون سالها برای تفسیر کتاب مقدس، فهم و ترجمه و تبلیغ آن جنگیدهاند و هزاران کار کردهاند. پژوهشهای زبانی از کلیسا آغاز شد، چون کلیسا میخواست دین مسیح را تبلیغ کند. این روند هنوز هم ادامه دارد و در همۀ زبانها، زبدگان کلیسا مشغول کار و پژوهش هستند. بهجرئت میتوان گفت امروزه قویترین متنهای تبلیغ دینی را به زبان فارسی، مسیحیها مینویسند و در رسانههایشان منتشر میکنند. متنهای پخته با گرافیکهای زبده در مجلهها و کتابهای آراسته! بعد، این مجله و کتاب را به دست بچههای مردم و ایتام آلمحمد میرسانند بهرایگان. ما در حوزههای علمیه فقط روی خطابه کار کردهایم، آن هم با شیوههای سنتی. میدانیم که امروزه خطابه به دانش ارائه تبدیل شده است که باید فرد از دهها ابزار و فن استفاده کند و شیوۀ ارائه را یاد بگیرد و درضمن، دانشهای زبانی مختلف و پژوهشهای گوناگون را به کار بندد، ولی اینها همه مغفول مانده است.
زبان، ابزار شناخت و ابزار ارتباطی درجه یک ماست. در این سالها حوزههای علمیه خودشان را از زبان فارسی جدا کردهاند. بنده دربارۀ زبان سخن میگویم و هنوز وارد وادی ادبیات نشدهام. در دورههای پیشین، هرکس که در حوزۀ علمیه خوب درس میخواند، حتماً ادیب بار میآمد. علما عربی را در حد عالی میدانستند ولی اغلب ادیب عربی نبودند. اما حتماً ادیب فارسی بودند و با بسیاری از متون ادبی مأنوس بودند و شعرهای زیادی در حافظه داشتند و خودشان هم اهل ذوق و شاعری بودند و دیوان داشتند. تا یکیدو نسل گذشته، علمایی بودند که مثلاً نهجالبلاغه را به شعر ترجمه کرده بودند. یعنی نهتنها از نظر فهم زبان در اوج بودند، در فنون ادبی هم صاحبنظر بودند.
گوشۀ خلوت توان قرار گرفتن / شوق دل بیقرار اگر بگذارد
جان بود آئینه تجلی جانان / نیک نظر کن، غبار اگر بگذارد
این شعر آیتالله غروی اصفهانی استاد آیتالله بهجت است. اشعار مرحوم حضرت امام(ره) و حضرت آقا و تسلط این دو بزرگوار بر ادبیات و زبان را همه دیدهایم. بهطور خاص تلاشهای حضرت آقا دربارۀ سیاستگذاری زبانی برای زبان فارسی بماند که باید در جایگاه خود مورد بحث قرار گیرد.
کوتاه سخن اینکه، امروزه زبان و ادبیات فارسی جایگاهی در حوزههای علمیۀ ما ندارند. البته که با در دسترس قرار گرفتن فناوریهای جدید، کاربرد زبان و ادبیات گستره وسیعتر و متنوعتری پیدا کرده است و در هر زمینه باید صدها نفر متخصص و فعال جدی تربیت و حمایت شوند. با این همه، نویسندگی در تمام شئون و مراتبش، جایگاهی در حوزههای علمیه ما ندارد. یعنی در تربیت و برنامهریزی علمی طلاب علوم دینی، ادبیات، نوشتن و دانشهای زبانی، جایگاهی ندارد. یکی از نتایجش مثلاً میشود متن رسالهها. نمونۀ بارز متن دینیِ رایج در حوزۀ علمیۀ قم، رساله توضیحالمسائل است. درواقع بخشهایی از این رسالهها، ابهامالمسائل است تا توضیحالمسائل. خیلی از این متنها را هرچه میخوانیم نمیفهمیم بماند که بعضی را هم اشتباه میفهمیم. درحالیکه باید این متنها به زبان بسیار ساده و شفاف نوشته شود. یک اثر شفافنانویسی این میشود: نماز جماعت علما و مراجع قم را در رسانهها ببینید. کسانی که پشت سر امامجماعت میایستند هم اغلب از علما و فضلای قم هستند. این افراد، بهطور یکشکل تکبیرةالاحرام نمیگویند. در مسجدها هم هرکس به شکلی تکبیرةالاحرام میگوید. یعنی خواص چندشکلی میگویند، عوام هم. چرا؟ شما حکم آن را در هر رسالهای که میخواهید بخوانید، همه مثل هم است و هیچکدام مفهوم نیست. شما رساله را برای چه کسی نوشتید؟ مخاطب شما کیست؟ چرا رساله همهفهم نیست؟ حتی مسئلهگوها در فهم متن رساله به مشکل برمیخورند. تازه این حکم ساده دینی است. ماجرای ترجمه قرآن و روایات و تاریخ هم خود ماجرای دردناک دیگری دارد. اغلب ترجمههایی است که اصلاً فهمیده نمیشود یا به زبان روز نیست یا برای مخاطب متنوع بازنویسی نشده است. خداوند میفرماید زبان قرآن «عربی مبین» است؛ یعنی عربی شفاف و همهفهم. اما ترجمههای قرآن هیچکدام به فارسی مبین و شفاف نیست. بماند که بسیاری از آنها اصلاً بر مبنای تفاسیر اصیل شیعی و اسلامی هم نیست.
گوشۀ دیگر این بحث، ذیل فرمایش حضرت آقاست و نظر شهید مطهری(ره) و بعضی دیگر از علما هم همین بوده که متنهای اصلی حوزوی متنهای بسیار پیچیده و مغلقی است و طلبه تمام وقتش صرف این میشود که گِرههای متن را باز بکند. در دورهای حضرت آقا تأکید بسیاری کردند که باید متنها بازنگری، اصلاح یا عوض شود. بماند که بعضی افراد این متنها را هم مقدس میپندارند و عوضکردن آنها را جایز نمیشمارند. همین پیچیدهخوانی، به پیچیدهگویی و پیچیدهنویسی منجر میشود و اصلاً فهم افراد را خدشهدار میکند و مانع فهم و عمل و از همه مهمتر رشد علمی میشود. در دنیای امروز، همه تلاش بر این است که متن علمی ساده و روان و شفاف باشد. اصلاً متن پیچیده و مغلق را نمیپذیرند. منظور از متن پیچیده، متنی است که ساختار جملهها پیچیده است، نه محتوای آن. البته در حوزه، بعضی جریانهای کوتاه یا مقطعی و کمرمق در شعر و ادبیات شکل گرفته و نتایج مثبتی هم داشته اما به روند اساسی بدل نشده است.
راه ناگزیر رسیدن به توسعۀ فرهنگی
اگر میخواهیم به توسعۀ فرهنگی برسیم، باید با بازخوانی سنت و از بطن سنت شروع کنیم و سنتیترین نهاد فرهنگی ما حوزۀ علمیه است. این نهاد اگر متحول و بهروز شود آن اتفاق بزرگ میافتد. بیگمان این تحول جایی شکل میگیرد که زبان و فهم زبانی آن متحول شود و این تحول زبانی در جایی خواهد بود که پژوهشهای زبانی ریشه بدواند. پژوهشهای زبانی در دنیای امروز دانشی است که زیرشاخههای بسیار دارد.
یکی از مسائل زبانی و فرهنگی ما این است که در سنت علمی و شناختیمان اسیر یک سنت شفاهی شدهایم. در یک سنت مکتوب، دانشمند، پژوهشگر یا زیستمند نشدهایم. به تعبیری آدمهای نوشتاری نیستیم، بلکه آدم گفتاریم. آدم گفتاری تاریخ ندارد و تجربهاندوز نمیشود و حتی دانش برایش شکل نمیگیرد. اینکه در روایت امر میشود: «قیدوا العلم بالکتابه» در همه انواع علم است. چه علم نظری چه علم عملی چه علوم ربانی. اگر این کار را بکنیم امید است مصداق علمایی شویم که در وصفشان فرمودهاند: «هجم بهم العلم». ما نویسنده تربیت نمیکنیم. نویسندگی یکی از ابزارهای تمدنسازی است. اگر جامعه از فرهنگ شفاهی و گفتاری به فرهنگ نوشتاری نقل مکان کند، امید است که از ابتذال خارج شود و به مرحلۀ تمدنسازی برسد. باید برنامهریزی کنیم برای رسیدن به جامعهای که هم میتواند و هم میخواهد که بنویسد. یا دستکم طوری سخن میگوید که انگار نوشته است و به همۀ ابزارهای رسانهای و ارتباطاتی مسلح است.
«و اعدوا لهم ما استطعتم» در حوزۀ جنگ نرم
در جنگ نرم، مهمترین ابزار، رسانه است که امنیت نرم میآفریند و قدرت نرم را حفظ و منتشر میکند و مزیت رقابتی میسازد. مزیت رقابتی و قدرت نرم ما همان است که ائمه از ما خواستهاند: محاسن کلام ما را به دیگران نشان بدهید.
دنیای جدید، دنیای محتوا (content) است و محتوا در بستر رسانه شکل میگیرد و منتشر میشود و مبنای همهاش زبان و دانشها و مهارتها و توانشهای زبانی است. هرکس و فرهنگ و جامعهای که زبانورتر و زبانآورتر شود، پیروز است و مسلط. برای این مهم باید سیاستگذاری و راهبردسازی کرد. چقدر آدم در حوزههای مختلف داریم که بتوانند بنویسند؟ کجا به طلبههای ما آموزش میدهند و از آنها مطالبه میکنند که بنویسند و به ابزارهای روز مسلط شوند؟
در این زمینه مسیحیان پیشرو بودهاند. نمونهاش مجموعۀ jw.org است که با بیش از ۵۰۰ زبان دنیا مسیحیت را تبلیغ میکند، آن هم با انواع محصول و خروجی برای همۀ مراتب مخاطبان با بهترین کیفیت روز. مثلاً متنهای فارسی اینها بسیار خوشخوان و ویراسته است و سالها پیش که تازه مجموعۀ «قلم برتر» منتشر شده بود و هنوز در ایران بسیاری ناشرها هم از آن خبر نداشتند و استفاده نمیکردند، اینها در مجلاتشان از این فونت و قلم بهخوبی بهره میگرفتند. در جهان اسلام هم وهابیها گوی سبقت را از زمین و زمان ربودهاند. نمونهای را عرض کنم و بگذرم. یکی از مفتیهای وهابی، شخصی به نام العریفی است. تا جایی که میدانم، این آقا نه امام جماعت جایی است، نه مدرس است ونه رسالهنویس است. فقط مالک مؤسسهای است که ۲۰۰ نفر کارمند متخصص دارد و در همۀ شبکههای فضای مجازی، محتوای اسلامی با رویکرد وهابی منتشر میکند. صفحات این مجموعه، بیش از ۵۰میلیون دنبالکننده دارد. همۀ کارها براساس تحلیل فضای مجازی انجام میشود و از هر کشوری بهترین گروهها را برای تحلیل فضای مجازی و تولید محتوا انتخاب کردهاند و با آنها همکاری میکنند.
حالا وضع خودمان را ببینیم که از نظر متننویس دینی به فارسی معیار در مضیقهایم چه برسد به تولیدکنندۀ محتوا آن هم در این قد و قواره و به زبانهای مختلف. دردناک است که یکی از نیازهای مسلمانان دنیا، یادگیری روخوانی قرآن است و ما مدرس قرآن شیعه به زبان انگلیسی و زبانهای مهم دنیا نداریم. این تازه اول الکلام است.
بعد باید فرزند زمانۀ خودمان باشیم و به زبان مردمان امروز و با ابزارهای آنها بتوانیم حرف بزنیم و ارتباط بسازیم. مثلاً ما در ایران، ۳۰ پهنۀ فرهنگی داریم که هر پهنۀ فرهنگی زبانهای خاص خودش را دارد. برای تبلیغ در هر یک از این زبانها، سازوکار و برنامهریزی ویژه و درازمدت لازم است. باید پژوهش کرده باشیم و تحلیلهای روزبهروز از اوضاع زبانی براساس ابردادههای فضای مجازی داشته باشیم.
در دنیای امروز، تنها حرف ثابتشدهای که میشود گفت این است که همه چیز مدام در حال تغییر است. پس ما باید مدام پژوهش بکنیم در فضای کلاندادهها تا از تغییرات عقب نمانیم. باید دربارۀ آینده هم پژوهش کنیم و بگوییم احتمالاً چه چیزی پیشروی ماست. ما هنوز میخواهیم مثل مرحوم فلسفی منبر برویم، و بلکه اصلاً هنوز میخواهیم منبر برویم. بعد، کرونا میشود و منبر تعطیل میشود و همهچیز تمام. جامعۀ مؤمنین چه میشود؟ مؤمنین در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی رها و سرگردان میشوند و معارف اهلبیت(ع) در دسترسشان قرار نمیگیرد. چرا؟ چون ما مهارت استفاده از فناوریهای زبانی را در شبکهها نداریم. در همان ایام کرونا، التماس کردیم به بعضی از اهل علم که این موبایل را در اتاق بگذارید و روزی یک ساعت در اینستاگرام پخش زنده بروید؛ ولی این کار را نکردند، اینقدر که این کار برایشان سنگین بود. ابزار خاص و بهروز، زبان خاص و مهارت ویژه میطلبد که دوستان نداشتند. هرچند بنده معتقدم آنقدر جامعه تشنه و نیازمند بوده و آنقدر در معرض آسیب است و آنقدر اهلبیت(ع) محبت دارند که اگر با همان شیوۀ سنتی هم کار کنیم بیاثر نیست.
در این دنیای جدید، زبان بر دوش فناوری سوار است. مثلاً در تولید محتوا در فضای مجازی باید به سئو، ایجاد کلمۀ کلیدی، تحلیل رفتار مخاطب، الگوریتمهای هر فضا و… توجه کرد. اما حتی وبگاههای مذهبی ما حواسشان به این مهم نیست. یک مثال و مصداق خیلی ساده. یکی از مداحیهای مشهور حاج محمود کریمی را جستوجو کنید. اولین وبگاههایی که در نتیجۀ جستوجو میآید، کدام است؟ وبگاه فطرس اغلب اول نیست. چون بقیه برای این نکات برنامهریزی و سرمایهگذاری کردهاند و ما نکردهایم. این یک نمونۀ ساده و دمدستی از یک مداح مشهور و از مجلسی است که آن را میشناسیم و با اسم دنبالش میگردیم. حالا شما به محتواهای دیگر متنی و مکتوب و صوتی و… فکر کنید که مخاطب حتی نمیداند وجود دارند یا نمیداند باید دنبال چه چیزی بگردد. از این هم بالاتر اینکه ما باید محتوا را بفرستیم در خانۀ مخاطب در فضای مجازی. اینها همه فناوریهایی است که به زبان چسبیده است.
باید بپذیریم که وظیفۀ حوزه، تبیین و تبلیغ است و مبلغ باید با لسان قوم آشنا باشد و به ابزارهای روز مسلط باشد؛ ابزارهای زبانی روز. نه اینکه لپتاپ داشته باشیم و در بهترین حالت با آن تایپ کنیم و صفحهآرایی و جستوجوی آیه و روایت و تفسیر. این نیست. اگر مبلغ ما متنی بنویسد که در یک هفته در صفحۀ اول جستوجوی گوگل بیاید یا وقتی در تلگرام و اینستاگرام دیگر شبکهها میگذارد، میلیونی دیده شود و پسند بخورد، آن وقت میتوانیم بگوییم کارمان را کردهایم.
چه باید کرد؟
اول از همه بپذیریم که باید سالها در این زمینه صبورانه سرمایهگذاری کنیم تا انشاءالله به نتیجه برسیم. اما به نظرم دستکم این کارهای اولیه را باید انجام دهیم.
۱. فهم اهمیت زبان و نظامهای نشانگانی و دانشهای زبانی و فناوریهای آن بسیار مهم است.
۲. فقه و الهیات زبان بحث و فهم شود. جایگاه زبان در دین مشخص شود و براساس این الگوها، شیوهها و روشها و حتی مبانی بازنگری شود.
۳. رشتۀ زبانشناسی و دانشهای زبانی روز، به همان ظرافت و ظرفیتی که در دنیا وجود دارد، باید وارد حوزه شود و طلاب از این دانشها بهرهمند شوند. دروس زبان و ادبیات فارسی در حوزه ریشهدارتر و منسجمتر شود. شعرخوانی و نثرخوانی و حفظ شعر و نوشتن از مهارتهای کلیدی و از درسهای مهم و بنیادین حوزه شود.
۴. باید دربارۀ اهمیت زبان در دیگر کشورها و دیگر ادیان و در تبلیغات، پژوهش کاربردی کنیم و الگوهای آنها را شناسایی کنیم.
۵. دانش و مهارتهای این زمینه را بیاموزیم از هرکس که میتواند در این زمینه ما را راهنمایی کند.
۶. پژوهشکدهها و اندیشکدههای زبان و ادبیات با هدف تشخیص و تأمین نیازهای زبانی حوزه راهاندازی شود و اینها مشخص کنند چه باید کرد.
دیدگاهتان را بیان کنید