در کتاب «سلبریتی ایرانی» که امسال توسط نشر معارف منتشر شد، نگارنده ادعا داشت که برای فهم فرهنگ شهرت در ایران، سه رویکرد وجود دارد: رویکرد اول خوشبینانه است. در این نگاه سیاستگذاران و فعالان فرهنگی، نگاه همدلانهای به سلبریتیها دارند و آنان را بسیار دوست میدارند و معتقدند سلبریتیها نیز بخش مهمی از رسانهها هستند و نباید آنان را نادیده گرفت و اتفاقا وضع موجود را بسیار میپسندند. رویکرد دوم کارکردگرایانه است و فعالان آن معتقدند در جهت منافع و سیاستها و اهداف خودمان باید از سلبریتیها بیشترین استفاده ممکن را ببریم و آنها را ذیل گفتمان خودی تعریف کنیم. (البته این گفتمان خودی دقیقا معلوم نیست بر چه چیزی دلالت میکند و میتواند همزمان شامل اسلام، انقلاب، انتخابات، اصولگرایی و اصلاحطلبی و خدمات اجتماعی نیز بشود) اگرچه این نگاه کارکردگرایانه است، اما در بطن خود ایدئولوژیک است و صرفا به منافع خود مینگرد و سلبریتیها را به سطح ابزاری تقلیل میدهد. رویکرد سوم دأب انتقادی دارد و به سلبریتیها بدبین است. در این نگاه سلبریتیسم پدیدهای جهانی است و فقط به ایران اختصاص ندارد و در مطالعات دانشگاهی میتوان ذات و هویت سلبریتیها را مطالعه و نقادی کرد. در این نگاه، لزوما نمیتوان با سلبریتیها همدل بود. البته در این رویکرد، از استفادههای سودجویانه از سلبریتیها خبری نیست. (طالقانی، ۱۴۰۰: ۱۴)
این سه رویکرد نسبت به فرهنگ شهرت و سلبریتی ایرانی، علاوه بر اینکه واقعیت مواجهات موجود در ایران هستند، با نگاه جامعهشناسی قابل قضاوت خواهند بود. چنانکه گئورگ زیمل، از بنیانگذاران جامعهشناسی معتقد است که «رسالت و وظیفه ما نه بخشیدن است نه لعنت کردن، وظیفه ما فقط فهمیدن است» (زیمل، ۱۳۷۲: ۶۶) با این حال هنوز هم برخی در رویکردهای خود با سلبریتی ایرانی، بنا را بر لعنت کردن یا همزیستی سرخوشانه گذاشتهاند و بیخیال فهمیدن وضعیت سلبریتیسم در ایران شدهاند.
در ماههای اخیر، چهرهای در فضای مجازی (به صورت خاص در یوتیوب و اینستاگرام) برجسته شده که به نماد منتقد سلبریتی ایرانی، برملا کننده تناقض حیات سلبریتی ایرانی و افشاگر رازهای پشت پرده زندگی سلبریتی ایرانی بدل شده است. او کسی نیست جز امین فردین!
امین فردین، خیلی شق و رق، پشت میز خود مینشینید و از افشاگریهای جدید در هفته گذشته سخن میگوید، از اینکه کدام سلبریتی با سلبریتی دیگر رابطه دارد و دلیل خودکشی فلان سلبریتی چه بوده است و آن یکی برای تبلیغ سس و ماست چقدر پول گرفته است و علت حمایت دیگری از جریان سیاسی خاص چه بوده است و…! امین فردین معرکهای به نام افشاگری برای نقد سلبریتی ایرانی به پا کرده است. تقریبا روزی نیست که کسی علیه امین فردین حرفی نزند و احتمالا قسمتی از برنامه امین فردین نیست که او جوابیه دندانشکنی (!) به طرف مقابل ارائه نکند. با این حال، پرسش اساسی برای کسانی که در مطالعات فرهنگ شهرت پژوهش میکنند و مسئولیت اجتماعی خود را نقد فرهنگ شهرت در ایران تعریف میکنند، این است که آیا مواجهه امین فردین با سلبریتی ایرانی، رویکردی ذاتا نقادانه و راستین است؟ و اینکه در تقسیمبندی سهگانه مواجهات موجود با سلبریتی ایرانی، امین فردین در نهایت در کدام قسمت قرار میگیرد؟ یا اینکه آیا سخنپراکنیهای امین فردین به ما کمکی میکند تا سلبریتی ایرانی را بهتر بشناسیم؟
برای پاسخ به این پرسشها و شناخت فیگور امین فردین در مواجهه با سلبریتی ایرانی، لازم است مسئلهای پدیدارشناسانه به صورت خلاصه یادآوری شود. اسکار وایلد نویسنده شاهکار تصویر دوریانگری که استاد بلامنازع «دیدن» بود (و این دیدن برای فرهنگ شهرت چقدر مهم است!) معتقد است که راز واقعی جهان، نامرئی نیست، بلکه قابل مشاهده است. فرهنگ شهرت دنیای پر زرق و برقی است که باید جزئیاتش را به دقت دید، امر نامرئی برای این دنیا وجود ندارد! مسئله این است که در ایدئالیسم آلمانی، کانت در پسِ پدیدار، نومن را قرار داد که تنها میدانستیم وجود دارد اما از حدود و ثغور و ویژگیهایش خبر نداشتیم. هگل، نومن را حذف کرد و تنها پدیداری را که میدیدیم، درک و فهم میکردیم، و حضور عینی داشت، به عنوان جهان لحاظ کرد. در منطق نمایش و فرهنگ شهرت، ما تنها پدیدارها را میبینیم و بیرون آن، نومنی وجود ندارد. (طالقانی، ۱۴۰۰: ۵۲)
در این جهان نمایشی شده و در این جامعه نمایشی که تمام عرصهها به استیج تبدیل شده است، بکاستیج وجود ندارد. پشت صحنهای را نمییابید تا ببینید چه اتفاقی در حال رخ دادن است. آنچه در حال وقوع است، همان رخدادی است که میبینیم و باید «دیدن» را تمرین کنیم تا واقعیت مرئی جهان را ببینیم.
حال، تصور کنید با این مناسبات هستیشناسانه از نمایش و جامعه نمایشی، امین فردین میخواهد به ما بگوید که هنوز نومن و بکاستیج وجود دارد و این پشتصحنهها، همان خبرهای زرد و بیمصرف و پرت و پلایی است که در قالب افشاگری به مخاطب غالب میکند. واقعیت سلبریتی ایرانی، همان چیزی است که از او میبینیم و اگر بنای نقد سلبریتی ایرانی هم باشد، باید آنچه را که میبینیم نقد کنیم، نه مُشتی از اطلاعات را که از ناکجاآباد به دست امین فردین رساندهاند و احتمالا برای تسویهحساب برخی نهادها و مکانها با سلبریتیهاست، یا ماحصل تخیل خودش بوده، به عنوان تناقضهای سلبریتیسم در ایران به حساب بیاوریم.
با این حساب، متوجه میشویم که امین فردین در گروه سوم نیست، یعنی نگاه انتقادی ناب و راستین ندارد و در فهم وضع موجود نیز، به ما کمک نمیکند. فردین در نگاه خوشبینانه، فیگوری است برای حالگیری و فشار به سلبریتیها که از سوی برخی اشخاص و سازمانها ساخته و پرداخته شده است. در نگاه بدبینانه نیز، امین فردین ضمن اینکه عشق اشتهار دارد و قواعد پروموت کردن چهرههای رسانهای را میداند و با موضع گرفتن علیه سلبریتیها موضوعیت پیدا کرده است، در اصل باید وی را به عنوان همدست و شریک سلبریتی ایرانی به شمار بیاوریم و ادعا کنیم او نیز «سلبریتی ایرانی» است!
فیگور افشاگری فردین، ژستی نیست که در سالهای اخیر پدیدار شده باشد، پیشتر نیز روزنامهنگاران تحقیقی و پاپاراتزیها علیه سلبریتیها افشاگری میکردند. موقعیت افشاگری، با همهگیر شدن تمام ساحات زندگی روزمره توسط رسانههای اجتماعی، به عرصه سیاست نیز وارد شده است. کافیست نگاهی اجمالی به وضعیت سیاست و رسانه در ایران داشته باشیم تا متوجه شویم از طرفی برخی سیاستمداران ایرانی گرایش بسیار زیادی به سلبریتی شدن پیدا کردهاند و از سوی دیگر، بعضی سلبریتیهای ایرانی پا به میدان سیاست گذاشتهاند. در این بین، ابزار افشاگری نیز وارد میدان سیاست میشود و علیه سیاستمدار ایرانی افشاگری میکند.
افشاگری سیاسی در ایران میتواند یکشبه تمام رزومه کاری و اجرایی یک شخصیت را نابود کند و تصویری متعارض از وی بسازد. اما آیا افشاگری سیاسی را باید خاموش کرد، افشاگر را به سکوت وادار کرد، و یا تمام قضیه را ماستمالی کرد؟ در عرصه سیاست، افشاگری مشکل اول نیست. مسئله حیات دوگانه و زندگی ریاکارانه برخی از سیاستمداران و بعضی از کارگزاران نظام است. کسی که گفتار و عملش یکی نیست، لاجرم علیه وی افشاگری رخ خواهد داد. دوچهره بودن سیاستمدار، شرط لازم برای افشاگری است. پیش از اینکه علیه افشاگر موضع گرفته شود، باید برای ریاکاری سیاسی تعیین تکلیف شود. مسئله دیگر، افشاگری درباره خانوادههای کارگزاران نظام است. واقعیت این است که بخشی از جمعیت مدیران جمهوری اسلامی به دلیل کثرت کار و حضور همیشگیشان در ادارهها و جلسات، فرصت تربیت فرزندان و خانوادهشان را ندارند و علیرغم اینکه خودشان شخصیتهای موجهی هستند، اما تلاش جدی برای تربیت اعضای خانواده خود نکردهاند. برای این مورد، تنها یک راه وجود دارد، چنانکه در صدر انقلاب نیز شخصیتهای اصیل انقلابی چنین میکردند: برای خانواده خود باید وقت بگذارند و به تربیت اهمیت جدی بدهند. هرچند در این میان برخی نهادهای مسئول نیز میتوانند با تجمیع و تهیه بستههای تربیتی و ارائه آن به مدیران، بخشی از فرایند یادگیری شیوههای تربیتی اعضای خانواده خود را تسهیل کنند.
افشاگری سیاسی، سویه اقتصادی نیز دارد. حاکمیت در کلیت خود باید به این سمت برود که روابط خود با سلبریتیها را شفاف کند. (هرچند به دلایلی این امر تا سالهای آینده ممکن نیست و توضیح آن خارج از این مجال است) صدا و سیما، شهرداری و… برای استفاده تجاری و تبلیغاتی از سلبریتیها باید شفافیت مالی داشته باشند تا ضمن رعایت شفافیت و پاسخگویی به مردم، فرصتهای اولیه برای افشاگری دروغین یا راستین را سلب کنند.
منابع:
1) طالقانی، داوود (۱۴۰۰)، سلبریتی ایرانی، تهران: نشر معارف.
2) زیمل، گئورگ (۱۳۷۲)، کلانشهر و حیات ذهنی، ترجمه یوسف اباذری، فصلنامه علوم اجتماعی، شماره ۶، ۵۳-۶۶ صص.
3) طالقانی، داوود (۱۴۰۰)، مارول بدون اسکارلت جوهانسون ارزش ندارد: سینهفیلیا و سلبریتیزدایی از سینما، فصلنامه فرهنگ شهرت، شماره ۸، زمستان ۱۴۰۰، ۵۱-۵۳ صص.
دیدگاهتان را بیان کنید