آموزش

اقتضائات ۸ گانه آموزش و توانمندسازی نیروی انسانی در زیست‌بوم هنر و رسانه

گزارش پیش‌رو براساس پژوهش پشتیبان و مبسوطی به نام «تجربه‌نگاری جریان آموزش و توانمندسازی نیروی انسانی در عرصه هنر و رسانه» تدارک دیده شده است. در این پژوهش، به وارسی و مطالعه موردی ۱۱ موسسه کلیدی و معتنابه که سابقه عملگری در حوزه آموزش و توانمندسازی نیروی انسانی هنری و رسانه‌ای را داشته‌اند، پرداخته شده و اهم ضعف‌ها، قوت‌ها، فرصت‌ها و چالش‌های موجود در عملکرد هریک از آنها برشمرده شده است.

در این گزارش، با اتکا به نتایج و یافته‌های حاصل از پژوهش مذکور، به احصاء مهم‌ترین اقتضائات و استلزامات حاکم بر آموزش و توانمندسازی نیروی انسانی در سپهر فرهنگ، هنر و رسانه خواهیم پرداخت.

امید است که در پرتو کاربست استلزامات مذکور در یک ساختار توانمندساز منسجم و درست، بتوان به اثربخشی و کارایی مورد انتظار در میدان آموزش و توانمندسازی نیروی انسانی در عرصه‌های فرهنگ، هنر و رسانه‌ دست یافت.

یادآور می‌شود که با توجه به ساختار، بافتار و انبوه ظرفیت‌های بالقوه سازمانی موجود در سازمان تبلیغات اسلامی، به نظر می‌رسد که سازمان می‌تواند میدان‌دار و راهبر امر آموزش، تربیت و توانمندسازی نیروی انسانی مورد نیاز کشور در زیست‌بوم فرهنگ، هنر و رسانه کشور باشد.

استلزامات ۸ گانه آموزش و توانمندسازی نیروی انسانی در میادین فرهنگ، هنر و رسانه

برای قوام و راه‌اندازی یک ساختار آموزشی منسجم و کارامد در هر یک از میادین فرهنگ، هنر و رسانه، اقتضائات و استلزامات ۸گانه‌ای وجود دارد که کاربست آنها ضامن پویایی و موفقیت ساختار آموزشی خواهد بود.

در ادامه به توصیف این اقتضائات ۸ گانه می‌پردازیم:

۱.کشف

از جمله اشکالات مهمی که که در فرآیند جذب و آموزش هنرجویان بر عملکرد نهادهای آموزشی عارض است، عدم اهتمام کافی به ظرفیت‌ها و قابلیت‌های هنرجویان هنگام جذب آنها است. مهم‌ترین پرسشی که باید در این مرحله مطرح شود این است که آیا اساسا هنرجو از ذوق، استعداد، توانمندی، شایستگی و جدیت لازم جهت قرارگیری در معرض آموزش‌های هنری برخوردار است یا خیر؟ یافتن پاسخی مقتضی و منطقی برای این پرسش مستلزم طراحی و اعمال سازوکارها و تمهیداتی است که ما این تمهیدات و سازوکارها را در یک کلمه «کشف» می‌نامیم.

اگر هنرجو را اصلی‌ترین مخاطب ساختارهای آموزشی بدانیم، در این صورت می‌توان گفت که مهمترین وظیفه‌ و کارویژه هر ساختار آموزشی، طراحی فرآیندی است که در آن شایسته‌ترین هنرجویان در معرض آموزش‌های طراحی‌شده قرار گیرند. اهتمام به این امر، سبقه‌ای تاریخی دارد و در مشی و سیره‌ی بسیاری از علمای برجسته نیز دیده می‌شود؛ بدین معنا، بسیاری از علمای مبرز هر شخصی را به شاگردی نمی‌پذیرفتند و مادامی که صلاحیت و شایستگی شاگرد نزد ایشان احراز نمی‌شد، از پذیرش او امتناع می‌ورزیدند.

سیاستی که هم‌اکنون در علی‌الاغلب نهادها و موسسات آموزشی پیگیری و دنبال می‌شود، سیاست گزینش و انتخاب هنرجو است. حال آنکه کشف، فرآیندی ورای انتخاب و گزینش است و انتخاب و گزینش، تنها بخشی از فرآیند کشف است. اغلب ساختارهای آموزشی تدابیری را برای ورود هنرجو به فرآیند آموزش اتخاذ کرده‌اند اما مهم‌ترین اشکال این ساختارها این است که در آنها صرفا به گزینش هنرجو بسنده می‌شود. عمده گزینش‌های مزبور عموما در چند قالب صورت می‌گیرد:

۱. آزمون بررسی متوسط هوش هنرجو: مانند آزمون ورودی انجمن سینمای جوان.

۲. آزمون بررسی دانش و سواد هنری هنرجو: مانند کنکور ورودی دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی.

۳. گزینش‌های عقیدتی: مانند غالب گزینش‌هایی که در سازمان‌های انقلابی نظیر حوزه‌ی هنری و موسسه شهید آوینی صورت می‌پذیرد.

۴. گزینش‌های صنفی: مانند دوره‌هایی که ویژه‌ی روحانیون، دانشجویان دانشگاه‌های خاص و یا اعضای تشکل‌های خاص صورت می‌پذیرد.

یکی از مسائل جدی و معتنابهی که گربانگیر سیستم‌های آموزشی گزینشگر است، بالا بودن نسبت ریزش هنرجویان در نسبت ورود آنهاست. این مسئله، حاکی از وجود نوعی خطای راهبردی در اتخاذ شیوه‌ی انتخاب و گزینش هنرجو است. این خطای راهبردی که به پیش فرض نادرست سیستم‌های آموزشی مزبور باز می‌گردد، عبارت‌ است از پنداشت هنر به مثابه دانشی که قابلیت انتقال به هر فردی را دارد؛ حال آنکه اساسا هنر لزوما از جنس دانش نیست و مولفه‌های دیگری نظیر ذوق، استعداد، جدیت، دغدغه‌مندی، خلاقیت و نبوغ هنری نیز حائز نقشی کلیدی در آموزش آن هستند.

بررسی تجارب موفق آموزشی و رجوع به سوابق هنری هنرمندان موفق، حاکی از آن است که هنرجوی متقاضی ورود به سیستم‌های آموزشی، باید دست‌کم دارای سه ویژگی شاخص باشد یا بهره‌ای حداقلی از این سه ویژگی برده باشد:

۱. استعداد و ذوق هنری

۲. شوق و علاقه به هنر

۲. جدیت[1] و اهتمام به تجربه‌ی هنری.

ضعف عمده‌ی سیستم‌های آموزشی گزینش‌گر آن است که قادر به شناسایی و سنجش کامل و دقیق سه ویژگی فوق‌الذکر نزد هنرجویان متقاضی ورود به ساختار آموزش نیستند؛ از این‌رو در فرآیند آموزش هنرجویان، همواره ریسک آموزشی بالایی را متحمل می‌شوند. لذا بهتر است واژه «کشف» را به جای واژه هایی نظیر انتخاب یا گزینش برگزید و به فرآیند کشف به‌عنوان یک استراتژی مهم و ضروری در فرایند آموزش و توانمندسازی نیروی انسانی هنری و رسانه‌ای باور داشت.

فرآیند کشف چگونه محقق می شود؟

فرایند کشف شامل 3 مرحله است که در ادامه به توصیف هر یک از این مراحل می‌پردازیم.

الف) مصاحبه با هنرجویان و رجوع به رزومه‌ی آنها

پیش از برگزاری هر دوره آموزشی، لازم است به رزومه و سوابق هنری متقاضیان رجوع کرد و به مصاحبه با آنها پرداخت. یکی از کارکردهای اصلی توجه به آموزش‌های عمومی و همگانی هنر در این مرحله عیان می‌شود. آموزش‌های عمومی و همگانی در صورتی که به‌جا و درست برگزار شده باشند، نشانه‌ها و قرائنی را در رزومه و توانمندی‌های افراد ایجاد می‌کنند که امکان تشخیص سه ویژگی برشمرده شده را تسهیل می‌سازد. همچنین سابقه تجربه‌ورزی هنری، خلق اثر هنری، اخذ جوایز هنری، مشارکت در فعالیت‌های فرهنگی هنری، معرفی توسط مربیان هنری، مطالعات و دانش فرهنگی- هنری و… نیز از دیگر قرائنی است که می‌تواند استعداد، ذوق و جدیت فرد را به محک آزمون بگذارد. همچنین مراجعه به مراکز فعال در حوزه‌های آموزشی به‌ویژه آن دسته از مراکزی که در زمینه‌ی ارائه‌ی آموزش‌های عمومی، همگانی و تخصصی هنر فعال هستند نیز می‌تواند هدایت‌گر مسئولان برگزارکننده دوره‌های حرفه‌ای آموزش هنر برای تشخیص ملاک‌های فوق‌الذکر باشد. همچنین ضروری است آن دسته از مراکز انقلابی که دغدغه پرورش و تربیت هنرمند متعهد را دارند، با مبادرت به بررسی آثار هنرجویان متقاضی، بیش از پیش به دغدغه‌ها و مکنونات قلبی آنها پی ببرند. بدیهی است که بخشی از نیروها در این مرحله ریزش خواهند کرد اما نباید نگران ریزش‌ها بود؛ هنرجوی مصمم و علاقه‌مند به هر شکلی که شده خود را اثبات خواهد کرد.

ممکن است فردی در یک زمینه هنری ذوق چندانی نداشته باشد اما در زمینه‌های هنری دیگری واجد استعداد و توانمندی باشد. ازجمله کارکردهای سیستم‌های کشاف، این است که فرصت لازم برای شناخت و رشد فرد را فراهم می‌کنند.

ب) طراحی آموزش‌های فشرده و کوتاه‌مدت با قابلیت امکان تجربه‌ورزی هنری

گام بعدی در فرآیند کشف، قرار دادن هنرجو در معرض آموزش‌های فشرده و کوتاه‌مدت با قابلیت امکان تجربه‌ورزی هنری در محیط آموزش برای هنرجوها است. یکی از بزرگترین موانع موجود بر سر راه کسر قابل توجهی از هنرجویان مستعد، خوش ذوق و مصمم، ترس از تولید و نقد شدن است. این  ترس را باید با فراهم کردن زمینه تجربه از همان گام نخست از بین برد. برای تقلیل ترس ناشی از نقد شدن نیز باید کارهای تولید شده توسط هر عضو گروه را برای همه ی اعضای گروه نمایش داد تا از این رهگذر هنرجویان دوره به نقد عملکرد یکدیگر بپردازند.

قرار دادن هنرجویان در معرض آموزش‌های فشرده و کوتاه‌مدتی که قابلیت تجربه‌ورزی هنری دارند، چند کارکرد دارد: نخستین کارکرد آن تعیین سطح هنرجو است. افرادی که متقاضی شرکت در دوره‌های حرفه‌ای هنر می‌شوند، غالبا افراد بی‌تجربه‌ای نیستند و هر یک در سطوح دانشی متفاوتی قرار دارند. لذا لازم است که که در بدو امر، تعیین سطح شوند. دومین کارکرد این اقدام، افزایش دقت ضریب کشف است. در واقع بخش دیگری از فرآیند کشف استعداد، علاقه و جدیت هنرجو در این مرحله محقق می‌شود. در این مرحله باید تا سرحد امکان از داشتن پیش‌فرض در مورد هنرجویان پرهیز کرد. منظور از پیش فرض این است که دانسته‌های او را هیچ فرض ننموده و یا بر  اساس رزومه، وی را مسلط به تمام مهارت‌های یک حوزه فرض نکنیم. پس از تعیین سطح توسط مربی، لازم است طرح درس سیالی به هنرجویان ارائه داد و همه‌ی هنرجویان را هم‌سطح نمود. سپس باید بلافاصله امکان انجام یک تا چند تجربه‌ی هنری را با حداقل امکانات برای آنها فراهم ساخت. از این مرحله به بعد بهتر است کلیه‌ی آموزش‌ها با محوریت یک مربی واحد به‌عنوان مربی اصلی پیش برود و در صورت نیاز، اساتید دیگری ذیل تشخیص و با محوریت مربی اصلی به حوزه آموزش اضافه شوند. در این مرحله بهتر است به صورت ترکیبی و توامان از مربیان جوان و مجرب استفاده کرد.

ج) ارزشیابی عملکرد هنرجویان

مرحله‌ی سوم در فرآیند کشف، مرحله ارزشیابی و ضریب‌دهی به عملکرد هنرجویان است. در این مرحله، عموم ویژگی‌هایی که باید یک هنرجوی مطلوب دارا باشد نظیر: استعداد، ذوق، خلاقیت، شایستگی، توانمندی، جدیت و… به معیار آزمون درآمده است و حالا دیگر سیستم آموزشی و دست‌اندرکاران آن می‌توانند پاسخی مناسب و موثق به این پرسش که آیا هنرجو از خصوصیات لازم جهت قرارگیری در معرض آموزش‌های حرفه‌ای و بلندمدت برخوردار است یا خیر، ارائه دهند.

به نظر می‌رسد تحقق کامل و مو به موی فرآیند کشف، می‌تواند قرائنی جدی و قابل اتکا درباره‌ی میزان و کیفیت استعداد، ذوق، خلاقیت، شایستگی و توانمندی هنرجویان متقاضی حضور در دوره‌های آموزشی را برای ساختارهای آموزشی فراهم کند و از این طریق، ریسک آموزش‌دهی به افراد نامستعد و فاقد خلاقیت را کاهش و به میزان چشمگیری از اتلاف زمان، هزینه و انرژی در سیستم‌های آموزشی جلوگیری نماید.

۲. تجربی، کاربردی و کارگاهی ساختن فرآیند آموزش

بسیاری از افراد برای مدتی مدید در معرض آموزش‌های نظری قرار می‌گیرند اما در نهایت فرصت مناسبی جهت کاربست آموزه‌های نظری در فضای عملی و تجربی نمی‌یابند. ساحات نظر و عمل دو روی یک سکه‌اند و همواره باید در ملازمت یکدیگر باشند. لذا ضروری است پیش از قرار دادن افراد در معرض آموزش‌های نظری، تدابیر و تمهیدات لازم به‌منظور تسهیل تجربه‌ورزی‌های عملی آنها نیز اندیشیده شود.

مسئله دیگری که باید به آن اشاره کرد، شکاف میان آموزش‌های نظری و اقتضائات عملی مرتبط به موضوع آموزش است. در بسیاری از مواقع دیده شده است آنچه را که افراد در قالب آموزش‌های نظری فرا می‌گیرند در عمل به کارشان نمی‌آید و هنگام تجربه‌ورزی‌ عملی دچار گنگی و سردرگمی می‌شوند. این عارضه به‌ویژه در آموزش‌های آکادمیک بروز بارزی دارد. لذا بایسته است که سرفصل‌های نظری طراحی شده در دوره‌های آموزشی سرفصل‌هایی کاربردی و در انطباق و هماهنگی کامل با مقتضیات تجربه‌ورزی عملی باشند.

۳. فضاسازی

مقصود از فضاسازی، بهره‌گیری موثر از عناصر محیطی، فردی و جمعی به منظور قوام نوعی هویت و معنای مشترک و الهام‌بخش در اذهان هنرجویان است. فضاسازی در محیط آموزش از چنان اهمیتی برخوردار است که کارشناسان حوزه آموزش از مفهوم معماری فضا در نسبت محیط‌های آموزشی استفاده می‌کنند. بدین معنا، فضای آموزش به طراحی و معماری نیاز دارد؛ جنسی از معماری مرتبط و همساز با موضوع آموزش که آرامش‌بخش، انگیزه‌آفرین و مطبوع باشد و به افزایش زمان مانایی هنرجو در فضای آموزشی منجر شود.

مولفه‌های زیر می‌توانند در فضاسازی محیط‌های آموزشی موثر باشند:

الف) بهره‌مندی از ظرفیت‌های معماری در فضا

ب) استفاده از عناصر و نمادهای ارزشمند و الهام‌بخش در محیط آموزش

ب) حسن رفتار مربی و سایر عوامل اجرایی

د) فراهم ساختن زمینه حضور، انس و هم‌نشینی با علما و بزرگان هنر و ادبیات برای هنرجویان

۴. تیم‌سازی

مرور تجارب متعدد تاریخی در حوزه آموزش و توانمندسازی نیروی انسانی حاکی از آن است که از دل تفرد و تکروی موفقیت حاصل نمی‌شود. تنها کسانی قادرند مسیر موفقیت را پرتوان و با صلابت ادامه دهند که فعالیت‌های خود را در غالب یک تیم یا گروه منسجم و هم‌آرمان سازماندهی کنند و با مجهز شدن به سطح معتنابهی از دانش، تخصص و مهارت، با شبکه‌ها و گروه‌های فعال و موثر در حوزه هنر و رسانه به نحوی موثر، هم‌افزا و علی‌الدوام مرتبط و متعامل باشند. ازجمله محاسن مهم تیم‌سازی این است علاوه براینکه طول بقا و مانایی هنرجویان در میدان عملگری فرهنگ، هنر و رسانه را افزایش می‌دهد، به استکثار توان و انگیزه هنرجویان نیز منجر می‌شود. در بسیاری از مواقع دیده شده است که هنرجو پس از یک یا چند تجربه ناکام، به‌کلی از ادامه مسیر دلزده و مأیوس می‌شود. این اتفاق به‌ویژه در مواقعی که هنرجو به تنهایی در حال طی طریق در مسیر باشد، بیشتر رخ می‌دهد. اما در مواقعی که هنرجو با همراهی تیم یا گروهی همسو و هم‌آرمان پا به میدان تجربه‌ورزی بگذارد، از قوت قلب و انگیزه بیشتری برای ادامه مسیر و جبران تجارب ناموفق برخوردار خواهد بود.

۵. پاتوق‌سازی

یکی از نقصان‌هایی که عموما در تعبیه دوره‌های آموزش و توانمندسازی نیروی انسانی وجود دارد، غفلت از پاتوق‌سازی است. سازماندهی فضاهایی پاتوق‌گونه برای تفریح، گذران اوقات فراغت و معاشرت‌های کاری و غیرکاری هنرجویان با اساتید و مربیان، ازجمله اقتضائات مهمی است که نقشی کلیدی و موثر در پرورش و تربیت هنرجو دارد. پاتوق‌ها از ظرفیت مناسبی برای تحقق تربیت محیطی برخوردارند و همین ظرفیت به‌خودی خود می‌تواند نقش مهمی در قوام و غنای فرایند پرورش هنرجو ایفا کند. پاتوق‌ها در راستای این اصل که جریان آموزش به‌منظور اثربخشی بیشتر باید از چارچوب کلاس‌های آموزشی فراتر رفته و به متن زندگی هنرجویان وارد شود نیز می‌توانند نقش به‌سزایی ایفا کنند و موجد و امتدادبخش این گزاره که «باید با هنرجو زندگی کرد» باشند.

به کرات دیده شده است که موسسات و آموزشگاه‌های هنری ناهمسو با مبانی و ارزش‌های هنر انقلاب اسلامی در مقایسه با نهادها و موسسات همسو نسبت به پاتوق‌سازی اهتمام ویژه‌تری به خرج می‌دهند. احداث کافه، گالری و موارد دیگری از این دست در مجاورت این قسم موسسات و آموزشگاه‌ها با این هدف که هنرجویان بتوانند اوقات فراغت و معاشرت‌های خود را در آنها انجام دهند، اقدام هوشمندانه‌ای است که باید آن را گامی در راستای تحقق سیاست پاتوق‌سازی تلقی کرد.

۶. حمایت از هنرجویان در قالب مدل‌های شتاب دهندگی

تولید و خلق محصول یا اثر هنری از سوی هنرجویان مستلزم صرف هزینه‌های سنگینی است که در بسیاری از مواقع تأمین این هزینه‌ها از توان هنرجویان خارج است. یکی از شیوه‌های مناسب و تسهیل‌گر جهت جلب حمایت‌های مادی و معنوی برای خلق محصول یا اثر تولید شده از سوی هنرجویان، پیوند و هم‌افزایی موسسات آموزشی با شتابدهنده‌های متمرکز در حوزه‌های فرهنگی، هنری و رسانه‌ای است. بدین معنا هنرجویان مستعدی که از آمادگی‌ و صلاحیت لازم برای تولید اثر هنری برخوردارند، با عملگری و هدایت موسسات آموزشی به شتابدهنده‌های مذکور معرفی می‌شوند و این شتابدهنده‌ها با تخصیص منابع، امکانات و تجهیزات لازم، مسیر تولید اثر هنری را هموار کرده و هنرجو را در موقعیت خلق اثر هنری قرار می‌دهند.

۷. ایجاد اکوسیستم‌ آموزشی

آموزش و توانمندسازی در حوزه‌های فرهنگ، هنر و رسانه دارای ابعاد متکثری است که یک ساختار آموزشی واحد به سختی می‌تواند از پس ایفای شایسته و تام و تمام همه آنها برآید. از این‌رو ضرورت ایجاد یک اکوسیستم منسجم آموزشی که در ذیل آن نهادهای مختلف آموزشی، فرهنگی، اقتصادی و… بتوانند به تعامل و هم‌افزایی سازنده و مقتضی با یکدیگر بپردازند، محسوس و ضروری است.

ازجمله حلقه‌های لازم برای قوام اکوسیستم آموزشی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱. نهادهای حمایتگر دولتی و حاکمیتی

۲. نهادها و بنگاه‌های هنری و رسانه‌ای

۳. شبکه‌های عرضه و فروش آثار هنری

۴. رسانه‌ها

۵. جشنواره‌های فرهنگی و هنری

۶. موسسات و نهادهای آموزشی فرهنگی و هنری

و…

۸. استقرار نظام مدیریت آموزشی بر پایه چهار ویژگی انضباط، استمرار، پژوهش و عدالت

آموزش فرآیندی منضبط، مستمر و زنجیروار است و پژوهش ضامن پویایی و انسجام سیستم آموزشی است. دسترسی پایتخت‌نشینان به عموم امکانات لازم برای آموزش و رشد در این حوزه سبب تراکم حضور هنرمندان شهرستانی در تهران و ایجاد نوعی بی‌عدالتی آموزشی شده است. این درحالی است که بسیاری از هنرمندان شهرستانی هم‌پای هنرمندان تهرانی از استعداد و بن‌مایه لازم و مکفی برای بدل شدن به کنشگری موثر در زیست‌بوم فرهنگ، هنر و رسانه انقلاب برخوردارند و تنها کافی است که امکانات و مقتضیات لازم برایشان فراهم شود.

ملاحظات اجرایی:

۱. بهتر است مدل و مبانی آموزش نیروهای انسانی چندان آشکار و رسانه‌ای نشده و در سکوت و خلوت پیش برود.

۲. حضور یک مرشد یا مربی مقبول و محبوب لازمه‌ی کار تربیت نیروی انسانی در عرصه‌های فرهنگ، هنر و رسانه است.

۳. در مسئله‌ی تربیت هنرمند، بایسته است که ترکیبی از آموزش و زندگی تحقق یابد و جریان آموزش به متن زندگی افراد نیز وارد شود. آموزش نباید صرفا محدود به چارچوب کلاس‌های آموزشی باشد.

۴. بهتر است محیط آموزش محیطی کوچک و غیررسمی باشد و دسترسی بدان برای همه‌ی هنرجویان آسان باشد. در چنین محیطی صفا و صمیمیت میان افراد بیشتر خواهد بود.

۵. در جریان آموزش نباید نگاه کمی بر نگاه کیفی غلبه پیدا کند.

۶. کسانی که وارد حیطه‌ی آموزش و توانمندسازی نیروی انسانی می‌شوند باید به سرعت وارد حوزه‌ی عمل شوند. نباید میان دو حوزه‌ی نظر و عمل فاصله ی زیادی بیفتد چراکه در این صورت ممکن است موجب کاهش انگیزه هنرجویان و درگیری آنها در مشغله‌های دیگری شود.

۷. هویت‌بخشی به هنرجویان و ترسیم افق‌های کاری روشنی که در آینده انتظارشان را می‌کشد، به لحاظ روحی و روانی تاثیر بسیار خوبی دارد.

۸. هنرجو در هر رشته‌ای اگر حرفی برای گفتن نداشته باشد، قطعا هنرمند موفقی در آن حوزه نخواهد بود و صرفا به یک تکنسین بدل خواهد شد. لذا پیش از مبادرت به آموزش و پرورش وی، باید نسبت به اینکه او حرف ارزشمند و معتنابهی برای گفتن دارد اطمینان حاصل نمود.

۹. هنرجو باید بخشی از هزینه‌های دوره را تقبل کند؛ زیرا در غیراینصورت ممکن است تدریجا فرآیند آموزش در ذهن او امری کم‌ارزش و عادی تلقی شود.

 

پانوشت:

[1] هر چه جدیت هنرجو بیشتر باشد ریسک آموزش‌دهی به او کمتر خواهد بود؛ بهترین حالت جدیت زمانی اتفاق می‌افتد که فرد بخواهد از مسیر هنر امرار معاش نماید.

درباره نویسنده

محمد خاجی

عضو شورای سردبیری رسم
دانش‌آموخته کارشناسی ارشد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی

دیدگاهتان را بیان کنید

Click here to post a comment

دوازده − هشت =